و چشمک میزند
وقتی خوشحال باشم.
ستارهای که عشق هایم را میداند
و نفرتهایم را.
ستاره کوچکی
که بسیار تنهاست
حتی تنهاتر از خود من.
ستارهای که روز و شب دعا میخواند
روی سجاده ابری کوچکی که در قلب من است
و از چشمهایش شبنم میچکد
و خدا را صدا میکند
تا آرزویش برآورده شود
آرزوی ستاره من بزرگ است.
ستاره من، دوست دارد روزی به آسمان برگردد
چرا که در آسمان
ستارهها راحت میخوابند
راحت بیدار میشوند.
ستاره من ، اما
با هر کابوس من از خواب میپرد
وقتی مادرم گریه میکند، پژمرده میشود
وقتی پدرم خسته است، زرد میشود
وقتی من گریه میکنم، کدر میشود
وقتی سرد میشود، سرما میخورد
وقتی گرم میشود، از حال میرود
وقتی گرسنهام، بیتابی میکند
وقتی تشنهام، له له میزند
ستاره من ، دوست دارد روزی به آسمان برگردد
چرا که ستارهها
روی زمین تنها هستند
چرا که ستارهها در آسمان
راحت میخوابند
راحت بیدار میشوند.